با سلام

السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح لتی...

شرمنده که انقدر بی معرفتم . با یه شعر برا حضرت علی اصغر{ع} به روزم لطفا نقد کنید

چشمهایش هوای باران داشت

روی دستان مادرش بی تاب

بی خبر از هجوم تشنگیش

آسمان بود آفتاب و سراب

..........................

صورتش مثل یاس نیلوفر

دستهایی پر از کرامت داشت

از عطش بین حنجرش انگار

کهکشانی پر از جراحت داشت

.........................

میشد از حالت نگاهش باز

شوق پرواز کردنش را دید

مثل بغضی که در گلو مانده

غصه اش را کسی نمی فهمید

............................

روی دستان آسمان میرفت

گریه اش آخرین توانش بود

با همان گریه ها رجز میخواند

غنچه ای از تبار یاس کبود

........................

ناگهان کینه های گرگی پست

باز در آن میان بهانه گرفت

سینه را پر ز بغض کردو سپس

حنجر طفل را نشانه گرفت

..........................

ناله فرحمو له هذالطفل

روی لبهای آسمان خشکید

ناگهان بوسه گاه مادر را

تیری از راه آمد بوسید

....................

گر چه دیگر رمق نمانده براش

تکیه بر دستهای بابا داشت

جزر مد فرات چشمانش

طعنه بر موج های دریا داشت

.........................

موج طوفانی نگاهش باز

کهکشان را پر از طلاطم کرد

تا که شرمنده اش شود دریا

چند لحظه فقط تبسم کرد

.........................

می چکد بر تن زمین زمین انگار

اشکهای غریبی مادر

یک طرف باغبانی افسرده

یک طرف غنچه ای شده پرپر

............................

آسمان بود و درد مردی که

ناله میزد چه دلخراش و چه سرد

آخرین یارو یاورش هم رفت

مرد تنها ترین بی همدرد

.............................

خواست خاکش کند ولی انگار

آیه های نگاه او جان داشت

خیره در چشم آسمان و هنوز

چشمهایش هوای باران داشت

 

 

منتظر حضور گرمتون هستم...